۱۱ فروردین ۱۳۸۱
- برتولت برشت
The Bush Administration urged federal judges to withdraw legal protections for two dozen endangered species.
"Operation Anaconda", so far the largest battle in the war in Afghanistan, ended after seventeen days of fighting and was declared a success by the United States. Roughly 200 Taliban and Al Qaeda fighters were killed, or possibly 800.
American forces searching deserted caves in eastern Afghanistan discovered that Al Qaeda soldiers were using laptops to communicate with one another as they moved from cave to cave.
Attorney General John Ashcroft announced plans to interview 3,000 Middle Eastern men who have entered the country since September 11, pointing to the success of a controversial first round of talks last fall with Middle Eastern men residing in the United States. Of the 4,793 men on the original list, 2,261 were located and interviewed, three were arrested on criminal charges, and none was charged with terrorism.
۸ فروردین ۱۳۸۱
(۱) عربهای عربستان، يمن و بعضی انواع پاکستانی: ردای بلند، (تا قبل از ۲۰ شهريور ۱۳۸۰ همراه با عمامه عربی،) عينک دودی. خانمهايشان اغلب با نينجا اشتباه گرفته میشوند، اما در ورزشگاه دانشگاه، خانمهايشان مثل بقيهِ خانمها هستند!با گرايشات وهابی شديد که در جمع اغيار هم به زحمت ظاهر میکنند. ايرانیها را فاسد میدانند به کل.
(۲) عربهای لبنان، مصر، سوريه، فلسطين: سر و وضع عادی به نظر هپلی خوشتيپ هم هستند. خانمها کم و بيش با روسری که در ورزشگاه نمیپوشند. از نظر عقيدتی از ايرانیها هم گستردهتر اند، يعنی از تروتسکيست تا طرفداران اسامةبن لادن در آنها پيدا میشود. همگی به طور جدی مخالف اسراييل و موافق کلينتون. به نظرشان ايرانیها مشکلی ندارند.
(۳) مسلمانان خاور دور: تفاوت چندانی با اهالی ديگر خاور دور ندارند. طرز شناسايی: بعد از عطسه کردن میگويند: «الحمد لله» از نظر عقيده هم با ديگر اهالی خاور دور فرقی ندارند.
(۴) مسلمانان شبهجزيره هند: مردان آنها ريش دارند و زنها بين روسری تا نينجا متغير هستند. از نظر آنها آمريکای شمالی پر از فساد است، در حالی که در امارات متحده عربی نجابت موج میزند. از نظرشان حجاب و تفاوتهای ديگری که در قرائت آنها از اسلام بين زن و مرد وجود دارد، نشاندهنده مساوی بودن حقوق آنهاست. ايرانیها از نظرشان مسلمان واقعی نيستند، علتش میتواند: شرابخوار بودنآنها، يا اشتباه نماز خواندنشان باشد.
(۵) مسلمانان همزبان(ايرانی، افغانی، تاجيک): [به عللی اين بخش حذف شده است]
(۶) مسلمانان با پيشينه نژادیِ آمريکايی يا کانادايی: به بخش (۱) مراجعه کنيد.
توضيح: اهالی ترکيه غالب مسلمانند اما چون آن را ظاهر نمیکنند (به دليل تقيه) از معرفی آنها معذوريم.
۶ فروردین ۱۳۸۱
۵ فروردین ۱۳۸۱
ديدين ديشب چی شد؟ اين وودی آلن تا به حال دو تا اسکار گرفته ولی حتی يه بارشم نيومده لسآنجلس در مراسم شرکت کنه، چون به نظرش خيلی جوادن، اما ديشب مرتيکه( يهودی) بلند شده اومده از طرف شهر نيويورک در مراسم شرکت کنه و ديگه هيچی. امسال هم که کلاً فيلمها آشغال بودند و تنها کسی که به نظرم ... ولش کن بابا اين لسآنجلسیهارو.
راستي فراموش نكنيم كه لابي همجنسبازها در آمريكا جزو قويترين لابيهاست.
۲ فروردین ۱۳۸۱
موسيقی غربی از همان ابتدا وجود خود را مديون کارپردازیهای عناصر صهيونيست نفوذی در نظام سرمايهداری کمپرادو بوده است. کمتر کسیاست که نداند که اين موسيقی از همان ابتدا هم جز چند فرصتطلب افيونی يا چند جوان جويای نام حامی ديگری نداشته و ندارد. زمان آغاز موسيقی منحط غربی نامشخص است اما عدهای آن را مصادف با روز ملی شدن نفت ايران میدانند (يعنی همان زمانی که همکلاسیهای الويس پرسلی به او گفتند: «ایول! چهصدای باحالی!»)، بعضیها اين تاريخ را عقبتر برده، آن را مقارن تبعيد رضا پهلوی به جزيره میدانند. در هر دو حال تاريخنگاران متفق هستند که دست امپرياليسم جديد در اين پديده خانمانسوز کاملا هويداست. بانيان اين پديده به ترتيب تاريخی عبارتند از: «پسران ساحلی» که انواع خوبی از ارتعاش را در اذهان رها کردند، باب ديلان يهودی ثروتمند آمريکايی، باب مارلی با سابقه اعتياد و شورش و «سنگهای غلطان» از عمال استعمار پير. در همين زمان بود که نام «سنگ» (rock) به عنوان اسم رمز برای اين موسيقی مطرح شد. پس از اين برخورد ناميمون افراد ديگری هم شروع به کار روی اين غده سرطانی کردند که برای اين که حوصله شما سر نرود فهرستوار در همين مکان نام بدترين آنها را افشا میکنم:
دوران طلايی: فرانک زاپا خوانندهِ مشهورِ لسآنجلسی. «مردههای ممنون» از دار و دستههای مردان خودفروش سانفرانسيسکو. اسطورههای جلافتی مانند «سوسکها». «سايمون و گارفونکل» ميمونهای بیاستعداد کانادايی. روان پريشان مواد مخدر زدهای چون: «دروازهها»، «ماژيک قرمز»، «زيرزمين مخملی»، جيمیهندريس يا هنريکس و پينک فلويد. شاعران خودفروخته کانادا: لئونارد کوهن صهيونيست، نيل يانگ و زنی ولگرد چون جونی ميچل. سنگسختانی (Hard Rock اصطلاحاً به نوعی سنگ سخت میگويند) چون «خامه»، «جثرو تول». مطربان افسارگسيختهای چون مرد زن نمای معروف ديويد بووی.
دهه هفتادی: پيشروان از مدافتاده فرانسوی مانند ونجليز. سنگهای ريشهای مانند «عقابها» با تمام جلافتشان. عناصر سرخود انگليسی (همگی جاسوس بودهاند) مثل مايک اولدفيلد و پيتر جبريل (معروف به گابريل). آيندهنگران آلمانی (ارتباط دقيق آنها با نازیها هنوز مورد سوال است) مثل «کرافت-ورک». سنگهای سنگين آبی مثل «آئروسميث» يا «جريانِ مستقيم/متناوب». عوامفريبان سوئدی چون «آبا». روشنفکران خودفروختهای چون تام پِتی و پَتی اسميث (شباهت اسامی جای سوال دارد). رقاصانی مانند پليس. فلز انگليسی ( Brit-metal گويا نوعی فلز است که به عنوان ماده مخدر مصرف میشود) مانند «سرموتور»، «بانوی آهنين» و «دف لپارد».
دهه هشتادی: پانکیهای ديسکو اغلب به آواز خواننده معلومحال و کريه فاسد يعنی مدونا گوش میدهند. رپیها هم به «پسرهای حيوانی» و «دشمن مردم» (تو خود حديث مفصل بخوان از نامشان) گوش میدادند. فلزات سريعی هم خود را به نام متاليکا، «اسلحهها و گلهای سرخ» مطرح کردند! «مردههايی که میتوانند برقصند» نام ديگر يک گروه استراليايی است، آنها به مردههای خودشان هم رحم نکردند. سنگهای قدرتی مثل «پيکسی»ها.
دهه نودی: آشغالهای صنعتی (industrial trash چه نام بامسمايی) مثل «وزارت»، «ميخهای ۲۲ سانتيمتری» و «اوی منفی». سنگهای مربايی مثل «فيش» که اغلب به کپیبرداری از کار سنگبازان ديگر میپرداختند تا اين که سرانجام از هم گسيختند. گرانژکارانی مانند «نيروانا» که سرانجام از فرط عذاب وجدان خودکشی کرد. عصيانگرانی مثل «فلفلهای داغ از نوع چيلی» يا «خشم بر ضد ماشين» که حتی به ميهن خود هم رحم نکردند. فلزات سنگينی مثل «سپولتورا» که شيطان پرستان از آنها به عنوان سکه استفاده میکنند. انگليسیها حتی به کارتپنهای بچهها هم رحم نکردند: «بل و سباستين». خواننده زشتکار ايسلندی به نام بيورک. مطربان تکنولوژيک مصرفکننده LSD مثل: «برادران شيميايی». مطربان زمينه مانند «گوی» (يا حتی orb).
اما اين رشته سر دراز دارد و خشکاندن آن جز به همت جميع ملت غيور ممکن نيست!
۱ فروردین ۱۳۸۱
میگم: «هپلی مذکر است و سنی حدود ۲۴ سال دارد. اگر او را ببينيد کلی دلتان برايش میسوزد. او بسيار لاغر و ترکهای است. موهايش حنايی و بدرنگ است در ضمن بر خلاف اسمش آنها را هميشه خيلی خيلی کوتاه میکند! او اغلب لباسهای رنگی و گشاد میپوشد چون خيال میکند خوشتيپ میشود!»
فردا يادم باشد که موسيقی غربی را ريشهيابی کنم. راستی هفتهِ بعد يک عقبافتاده ذهنی موسوم به رضا پهلوی را میآورند اينجا نشان بدهند. برم گوجه فرنگی بزنم؟ يه چندتا جوون تو سوئد اين کار رو با کيک توتفرنگی کردند با شاه خودشون ولی به اتهام «خيانت» محکوم شدند! ديگه اين که اگر از تکنولوژی خوشتون میياد اينو ببينين.
يه ليستی هم در اومده از پرطرفدارترين شخصيتهای داستانی قرن بيستم. هپلی میخواد پز بده که اينا رو میشناسه (عددا يعنی مقام محبوبيت):
۴) لئوپولد بلوم يهودی ايرلندی. ۶) شرلوک هلمزِ کارآگاه. ۹) استفان ددالوس دانشجو.
۱۲) گرگور سامسای حشره. ۱۳) مرد نامرئی بیمزه. ۱۵) آئورليانو بوئنديای سرگرد.
۲۳) اسکارلت اوهارای بیجنبه. ۲۵) فيليپ مارلوی همفری بوگارت ۲۶) کورتز (مارلون براندوش معروفه)
۲۹) Winnie the Pooh
۳۰) اسکار متسرات طبال ۳۷) مارسل طولانی
۴۰) پيتر پن هميشه جوان ۴۲) سام اسپيد بوگارت ۴۶) شازده کوچولو
۴۷) سانتياگوی ماهيگير
۵۴) فوئب کالفيلد( اونهايی که ترجمه فارسيشو وندن ولمعطلن، «ناطور دشت» کجا وCatcher in the Rye)
۵۹) برادر بزرگتر که همه جا هست.
۶۶) جيمز باند ۷۸) سگ اشکی ۷۹) تارزان
۸۰) يوزف ک. که آخر اعدام ميشه ۸۴) يوری ژيواگو ۸۵) هری پاتر
۲۹ اسفند ۱۳۸۰
سال نو شما هم مبارك! خيلي ممنون خيلي متشكر! براي شما هم! اي بابا! صد سال به از اين براي شما! به همچنين! مزاحمتان نميشم! فقط اين فال رو هم بگيرم، در ضمن همونجوري بهار شد و خيلي هم خوب شد:
آن سيه چرده که شيريني عالم با اوسـت
چشم ميگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چـه شيرين دهنان پادشهانـند ولي
او سليمان زمان است که خاتم با اوسـت
روي خوب است و کمال هنر و دامـن پاک
لاجرم هـمـت پاکان دو عالم با اوسـت
خال مشکين که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوسـت
دلـبرم عزم سـفر کرد خدا را ياران
چـه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
با که اين نکته توان گفت که آن سنگين دل
کشـت ما را و دم عيسي مريم با اوست
حافـظ از معتقدان اسـت گرامي دارش
زان که بخشايش بس روح مکرم با اوسـت
۲۸ اسفند ۱۳۸۰
اينها هر دفعه هم يک مقاله در مورد ايران دارند که معمولاً از صفحهِ «مقالهآگهی»های New York Times میدزدند [اينها يه صفحاتی توی New york Times است مثل رپرتاژآگهی] که يارو جای يک تبليغ نيم صفحهای، يک مقاله نوشته بوده راجع به اين که ای بابا ايران را بمباران کنيد، مردم ايران هم راحت میشوند و از اين لاطاعلات (البته ماجرا مال ۲،۳ ماه پيش است)، بعد هم يک مقاله ديگر که از قول يک «دانشجوی ايرانی» نوشته بود که خيلی هم ايرانیها از آمريکايیها خوششان میآيد و خوشحال میشوند که آمريکا با چند موشک کار اصلاحات در ايران را به انجام برساند. اين لجنها از نظر فلسفی پيرو نظريه Ayn Rand هستند که فلسفه لذت شخصی است و بس. شمارهِ قبلی آنها هم در مورد عشق بود و میخواستند آن را به صورت ارضای حس خودخواهی انسان و در نتيجه هدفی بس والا نشان دهند! ببخشيد که نامرتب نوشتم، آخر حرصم در آمده! خودتان بخوانيد:
Fifty years ago, Truman and Eisenhower surrendered the West's property rights in oil, although that oil rightfully belonged to those in the West whose science, technology, and capital made its discovery and use possible. The first country to nationalize Western oil, in 1951, was Iran. The rest, observing our frightened silence, hurried to grab their piece of the newly available loot.
Most of the Mideast is ruled by thugs who would be paralyzed by an American victory over any of their neighbors. Iran, by contrast, is the only major country there ruled by zealots dedicated not to material gain (such as more wealth or territory), but to the triumph by any means, however violent, of the Muslim fundamentalist movement they brought to life. That is why Iran manufactures the most terrorists.
If one were under a Nazi aerial bombardment, it would be senseless to restrict oneself to combatting Nazi satellites while ignoring Germany and the ideological plague it was working to spread. What Germany was to Nazism in the 1940s, Iran is to terrorism today. Whatever else it does, therefore, the U.S. can put an end to the Jihad-mongers only by taking out Iran.
The greatest obstacle to U.S. victory is not Iran and its allies, but our own intellectuals. Even now, they are advocating the same ideas that caused our historical paralysis. They are asking a reeling nation to show neighbor-love by shunning "vengeance." The multiculturalists—rejecting the concept of objectivity—are urging us to "understand" the Arabs and avoid "racism" (i.e., any condemnation of any group's culture). The friends of "peace" are reminding us, ever more loudly, to "remember Hiroshima" and beware the sin of pride.
These are the kinds of voices being heard in the universities, the churches, and the media as the country recovers from its first shock, and the professoriate et al. feel emboldened to resume business as usual. These voices are a siren song luring us to untroubled sleep while the fanatics proceed to gut America.
Tragically, Mr. Bush is attempting a compromise between the people's demand for a decisive war and the intellectuals' demand for appeasement.
۲۷ اسفند ۱۳۸۰
فرانسيسکو «پانچو» ويلا شورشی مکزيکی در حالی که بدنش با گلوله آبکش شدهبود به همراهش گفت: «نذار اين طوری تموم بشه. بهشون بگو که من يه چيزی گفتم!»
تاماس جفرسون روز چهارم جولای که میخواسته بميره: «امروز چهارمه؟» بعد با رضايت تموم کرده!
اينشتين موقع مرگ به زبون آلمانی يه چيزايی (شايد جالب) گفته که پرستار آمريکاييش فکر کرده هذيونِ دم مرگشه!
ماری آنتوانت لب گيوتين انگشت پای جلاد رو سهواً لگد میکنه و تنها چيزی که میگه: «منو ببخشيد، آقا».
وقتی از جيمز روژه قبل از تيرباران میپرسند که آيا خواستهِ نهايیای دارد: «آره البته! يه جليقهِ ضدگلوله!»
ويکتور هوگو دم مرگ: «نور سياه میبينم!» يه کم ترسناکه، نه؟
مسيح درست قبل از اين که قالب تهی کنه: « انجام شد!» قابل توجه مردم که برند فيلم يا کتاب «آخرين وسوسه مسيح» رو ببينند.
از همه جالبتر رو کارل مارکس فرموده که در جواب کلفتش که ازش میپرسه کلامآخری نداری، گفته: «برو بيرون! کلمات نهايی برای احمقايی خوبه که به اندازه کافی تو زندگيشون حرف (بخوانيد زِر) نزدند!»
۲۶ اسفند ۱۳۸۰
مواد لازم:
۲۰۰ الی ۳۰۰ گرم گندم پوستکنده
آب به مقدار کافی
گوشت گوسفند يا بوقلمون حدود ۱۰۰ الی ۱۵۰ گرم
يک شب تمام گندم را میگزاريم که خيس بخورد. بعد صبح آن را به همراه گوشت که به تکههای کوچک يا ريشريش بريده ايد، و آب با حرارت خيلی کم میگذاريد تا شب که آرام بپزد، هر چه بيشتر و آرامتر بپزد بهتر است. وقتی پختيد محتويات ديگ را در مخلوطکن يا چرخگوشت يا هر چيز مشابهی میزنيد تا حالت «فرنی» به خود بگيرد. حليم شما آماده است. میتوانيد آن را در يخچال ذخيره کنيد و بعدا ميل کنيد. با دارچين و شکر هم خيلی خوشمزه میشود.
۲۵ اسفند ۱۳۸۰
۲۴ اسفند ۱۳۸۰
يه چيز بامزهُ ديگر هم المپيا داده كه ماشينهاي تحريرش معروفه. يه وسيله هست اندازهُ ماوس كامپيوتر كه ميچسبه به يه سطح صاف و از اون طرف مثلا“ وصل ميشه به واكمن يا MP3پخشكن يا هر چي. بعد اون سطح صاف ميشه يه بلندگوي گنده!
باز اگر وقت كردين و خوره بودين اين بازي پينگ پونگ رو هم ببينيد. من اول نفهميدم اما بعد كف كردم!
۲۳ اسفند ۱۳۸۰
۱) وارد کردن بحث الهيات به محدودهِ علم حرام است و واجب است حاکم شرع طرفين دعوا را به مطالعه چند جلد کتاب «علم الادنان» و «مصباح الهدايت» وادارد تا آنجا که بگويند: «صدق الله»
۲) به تحقيق اين بحث نتيجهای ندارد جز پرکردن اوقات فيزيکدانهای بالای ۵۵ساله ای که کمکم لهيب آتش دوزخ را حس میکنند و بر سرانجام کار خويش هراسناکند.
۳) ای بابا، «تتظيم دقيق» به احتمال زياد با وحدت نيروها توصيف میشود و جاي نگراني نيست.
تازه مگر انکار ماوراءالطبيعه به اين راحتیهاست؟ آن هم از کارل پوپر مدافع دوآتشهِ روش علمی و بانی «جامعه باز»! هم من میدانم هم شما که اگر فقط به چيزهای واقعی و ملموس گير بدهيم، مکانيک کوانتيک والمعطل است. تق روش علمی هم درآمده! اصلاً اگر قرار بود همش با «ابطالپذيری» کار کنيم که هم من میدانم هم شما، که فيزيک و رياضی هيچ پيشرفتی نمیکردند. تازه خود همين کفتار پير، همين شخص معلوم الحال، پوپر، عقيده دارد که: « ...[در آمريکای شمالی] ما در بهترين جامعهای که بشريت تا به امروز تجربه کرده، زندگی میکنيم». ای ابله! در مورد ايرانیها و انقلابشان هم گفته: «اين است ثمرهِ کار وقتی به مللی که سابقهِ تمدن ندارند، دموکراسی بدهيد»(نقل به مضمون). حالا شما هم قبل از اين که با روش علمی همهِ اين چيزها را میگوييد کمی درنگ کنيد، برويد Against Method را بخوانيد تا چشمتان باز شود.
۲۲ اسفند ۱۳۸۰
يکی از دوستانم، که نام نمیبرم، پس از دريافت کتاب مستطاب Madness and Civilzation از طرف بندهِ حقير چنين پاسخی نوشته که به جهت بامزه بودن اينجا نقل میشود:
... در قافلهِ تمدن بس شترها بودهاند بسيار سَرتر از شترهای ديگر، اما عاقبت را خود بهتر میدانی که آنها نيز چون ديگر شترها روزی يا شبی از فرط ديوانگی سر به شهرهای صنعتی [؟] گذاشتند و آخرالاَمر خاک گل کوزهگرانی شدند که ظرفی میآفرينند از بهر مظروف که همانا مايع حيات است و مفرح ذات و چون از آن مايع نباشد، هيچ در حيات باقی نماند و بالطبع تمدنی هم نمیبود.
پس ای نادان، پيشرفت تمدن را سبب هيچ نبود جز جنون آن شتران و مرگ نابهنگامشان در مدن [شهرها] صنعتی.
اما اين اشخاص اغلب در باب علت ديوانگی آن شتران سکوت معنیداری میکنند. راستی کتاب فوقالذکر را که در کنار اثر سترگ ديگر ميشل فوکو يعنی History of Sexuality قرار میگيرد به عموم مرتجعين بیدرد پيشنهاد میکنم که بخوانند.
گوش جان بسپاريم به: End of Dracula اثر فيليپ گلاس استاد مسلم سبک مينيماليسم. اين شخص روی يکی از نسخههای قديمی فيلم دراکولا موسيقیای تصنيف کرده که کم و بيش اوجی بيش نيست و پارسال همينجا (شهرش را نام نمیبرم) اجرا کرد که به علت خسّت از ديدن آن خودداری کردم.
۲۱ اسفند ۱۳۸۰
۱) هواداران اصلاحات در ساختار قدرت ايران تنها يک گروه سياسی هستند و بس.
۲) آنها میتوانند مثل همهِ آدمها، حالا نگوييم ذات خوب و بد ولی، کارهای خوب و بد بکنند مثل دزدی.
۳) دين با آن وضعی که در ايران است را نمیشود با دموکراسی آشتی داد مگر اين که يک کدامشان از قدرت صرفنظز کند.
۴) مردم ايران بسيار بافهم و شعور هستند و در ضمن پررو.
۵) نتيجهِ اصلی اصلاحات در ايران به قدرت رسيدن چند نفر آدم جديد بوده است.
۶) ای بابا. اگر اتفاقی بيافتد، چنان وفاق ملیای در کشور به وجود میآيد که آن سرش ناپيدا، اصلاحات هم خيلی ساده فراموش میشود. جنگهای بينالملل را به ياد بياوريم نه اين که الان هم مثل آن موقع باشد، الان به مراتب بدتر است!
اما باز يارو میگويد: «اصلاحات يک جنبش مردمی است». جنبش مردمی يعنی مشروطه و انقلاب اسلامی، نتيجهگيری اخلاقی مطابق سنت تبارشناسی نيچه: «اين قدر به کسانی که اعتبار ندارند، قرض ندهيم».
I am set free to find a new illusion
مگر کاری هم میشود کرد؟ مگر اميدی جز تمام شدن تمام ارزشهای ما هست؟ ولی تا کی؟ انگار بايد تا آخر عمر حرص بخورم که يک مشت از بهترين ذهنهايی که میشناختهام يا در گذر زمان به دريوزگی تکنولوژی و اقتصاد و جلافت درآمده اند و يا اين که سر در گريبان بيهودگی فروکردهاند و چيزی از زندگی نفهميده اند.
۲۰ اسفند ۱۳۸۰
بگذريم، در اسرائيل يهودیهای فوق متعصب يک موسسه ای دارند به نام װעלן פֿײגל װידער זינגען که ترجمهاش میشود: «موسسهِ رفع تناقضات تکنولوژی امروزی با مذهب» که مثلاً میگويند که چه جوری روز شنبه چراغ برق خانه را روشن کنيد که حرمت شنبه شکسته نشود و تفتياتی از اين قبيل، تازه اگر يهودی باشی (يعنی، مادرت زبانم لال يهودی باشد) در مورد دعاوی شخصيت مثل طلاق يک دادگاه مذهبی تصميم میگيرد و مثلاً اگر زن باشی و شوهرت مفقوالاثر باشد، بايد تا موقع مرگ صبر کنی و گرنه نمیتوانی دوباره ازدواج کنی و اين جور چيزها. تازه هرروز تعداد پيروان اينها با وجود خروج دايمیِ افرادِ با حداقل شعور، در حال زياد شدن است چون اين ياروها به اعضاشان خيلی کمک میکنند و برای خودشان کلی «ناز» هستند.
۱۸ اسفند ۱۳۸۰
۱۷ اسفند ۱۳۸۰
اما آقای حدر امروز يک چيز بسيار تحقيرآميز نوشته بود در مورد افغانیها که به نظر من کاملاً نژادپرستانه و حتی محکوم بود:
اين بدبختها را تمام جهان سالهای سال ول کرده بود به امان خدا. اينها اگر در جنگل بزرگ میشدند فوقش يک انسان بدوی وحشی میشدند. اما الان بيچارهها قدرت عقلشان از انسان بدوی هم کمتر است، اما به جديدترین تکنولوژیهای نظامی دسترسی دارند. چه معجون مخربی میشود عقل گنجشکی و زور فيلی
۱۶ اسفند ۱۳۸۰
شايد برای آريل شارون و ياسر عرفات جالب باشد که به داستان زير از کتاب «شبهای انباری» نوشته آولوس گاولوس توجه کنند:
پيرزنی به درگاه تارغينيوس سوپربوس، آخرين شاه رُم شرفياب شد و ۹ کتاب پيشگويی را با قيمتی گزاف به او عرضه کرد. شاه به او خنديد چون پيرزن به نظرش ديوانه میرسيد. پس پيرزن ۳ کتاب از آن ۹ تا را در شعلهای که در تالار روشن بود افکند و آنگاه ۶ کتاب مانده را به همان قيمت گزاف به شاه عرضه کرد. اين بار خندهِ شاه حتی از بار پيش هم بيشتر بود ولی پيرزن در کمال آرامش ۳ کتاب ديگر را هم سوزاند و اين بار ۳ کتاب را به شاه عرضه کرد باز به همان قيمت اول. اين بار شاه ۳ کتاب را میخرد و پيرزن هم میرود و ديگر هم ديده نمیشود. اين کتابها را بعدها «سيبِلين» میخوانند و بزرگان دين از آنها در مواقع ضروری استفاده میکردند.
conspiracy of infamy so black that, when it is finally exposed, its principals shall be forever deserving of the maledictions of all honest men.
برگرفته از
Venona: Decoding Soviet Espionage in America, by H. Klehr & J. E. Haynes
۱۵ اسفند ۱۳۸۰
a+gfr+ d+s+t+t+w+n+ b+h+ n+s+x+h+ g+d+y+d+ q+d+y+m+y+t+r+y+n+ b+r+a+w+z+r+ y+e+n+y+ Lynx r+s+y+d+ hkt+m+a+ tcn+d+t+a+ a+z+ a+y+n+ w+b+l+a+gfh+a+y+ y+w+n+y+k+d+ r+w+ b+a+h+a+sn n+y+gfa+ k+n+y+n+! b+d+g+n+s+ m+y+t+w+n+h t+a+ hkd+ x+w+b+y+ b+x+w+n+h+! m+tkl+a+ h+m+y+n+ m+t+n+ r+w+
a+y+n+tjw+r+y+ n+snw+n+ m+y+d+h+:
۱۴ اسفند ۱۳۸۰
نگاه کنيد، نه تو رو خدا توجه کنيد، هر چه در اين گزارش در مورد ايران نوشته شده به راحتی به آمريکا هم میخورد، تازه به مراتب بدترش به علاوهِ affirmative action و نسلکشیها! حالا باز میگين هپلی شلوغ نکن! میگين اينا تکراريه! بی لياقتا!
البته گزارش جالبي هست، به خصوص آخراش.
۱۳ اسفند ۱۳۸۰
جملات بالا را همان شخص که نام نمیبرم گفته! قبول دارم لوس بود.
۱۲ اسفند ۱۳۸۰
۱۱ اسفند ۱۳۸۰
آنان کـه خاک را به نظر کيميا کـنـند
آيا بود که گوشه چشمي به ما کـنـند
دردم نهـفـتـه بـه ز طـبيبان مدعي
باشد کـه از خزانـه غيبم دوا کـنـند
مـعـشوق چون نقاب ز رخ در نميکشد
هر کـس حـکايتي به تصور چرا کنـند
چون حسن عاقبت نه به رندي و زاهديست
آن بـه که کار خود به عنايت رها کنـند
بي معرفت مباش که در من يزيد عشـق
اهـل نـظر معامـلـه با آشـنا کنند
حالي درون پرده بسي فـتـنـه ميرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کـنـند
گر سنـگ از اين حديث بنالد عجـب مدار
صاحـب دلان حکايت دل خوش ادا کنـند
مي خور که صد گـناه ز اغيار در حـجاب
بـهـتر ز طاعـتي که به روي و ريا کنند
پيراهـني کـه آيد از او بوي يوسـفـم
ترسـم برادران غيورش قـبا کـنـند
بـگذر بـه کوي ميکده تا زمره حـضور
اوقات خود ز بـهر تو صرف دعا کـنـند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خير نـهان براي رضاي خدا کـنـند
حافـظ دوام وصـل ميسر نـميشود
شاهان کـم التـفات به حال گدا کنـند
حالا اگر ممکنه بیشتر این وبلاگ رو نیگا کنید!