گاهی اوقات آدم چيزهايی میشنود که تعجب میکند، البته من از دار و دسته جناح محافظهکار نيستم و به نظر من کارهايی که میکنند، بيشتر لايق زبالهدان تاريخ است، فوقش. اما مثلاً اين جوانهايی را که آدم میبيند و چقدر مثل ارث پدرشان از «اصلاحات» دفاع میکنند و بحث تئوريک میکنند را در نظر بگيريد. چند موضوع بسيار ساده ولی مهم در صحنه ايران خودنمايی میکنند:
۱) هواداران اصلاحات در ساختار قدرت ايران تنها يک گروه سياسی هستند و بس.
۲) آنها میتوانند مثل همهِ آدمها، حالا نگوييم ذات خوب و بد ولی، کارهای خوب و بد بکنند مثل دزدی.
۳) دين با آن وضعی که در ايران است را نمیشود با دموکراسی آشتی داد مگر اين که يک کدامشان از قدرت صرفنظز کند.
۴) مردم ايران بسيار بافهم و شعور هستند و در ضمن پررو.
۵) نتيجهِ اصلی اصلاحات در ايران به قدرت رسيدن چند نفر آدم جديد بوده است.
۶) ای بابا. اگر اتفاقی بيافتد، چنان وفاق ملیای در کشور به وجود میآيد که آن سرش ناپيدا، اصلاحات هم خيلی ساده فراموش میشود. جنگهای بينالملل را به ياد بياوريم نه اين که الان هم مثل آن موقع باشد، الان به مراتب بدتر است!
اما باز يارو میگويد: «اصلاحات يک جنبش مردمی است». جنبش مردمی يعنی مشروطه و انقلاب اسلامی، نتيجهگيری اخلاقی مطابق سنت تبارشناسی نيچه: «اين قدر به کسانی که اعتبار ندارند، قرض ندهيم».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر