۳ بهمن ۱۳۸۴
استوار زینال قدوسی
چند روز پیش اصحاب کهف که در غار به واقع گرسنه شده بودند ، سگ خود که البته دیگر برای خودش آدمی شده به نام کلبعلی صدفتراش، را برای خرید غذا به بیرون غار فرستادند. کلبعلی که بعد از چند هزار سال بیرون آمده بود به علت گردش زمین، خود را در منطقه جنوب کالیفرنیا یافت.
کلبعلی با وجودی که در تمام زندگیش احساس میکرد یک سگ بیش نیست، اما احترام خاصی به حضرت امامزاده امان الله قفرانی داشت و وقتی فهمید که امان الله در لوس آنجلس بقعه متبرکه ای دارد فورا به آنجا رفت تا بعضا حاجتی بگیرد. وقتی به بقعه عزیز رسید دید دم در آن نوشته: «به چند شاهد زنای حرفهای نیازمندیم. متقاضیان با در دست داشتن مدارک، سابقه کار و رضایتنامه همسر با در دست داشتن یک قرقره نخ ابریشمی به ستاد مبارزه با منکرات اجتماعی جنوب کالیفرنیا مراجعه کنند»
در همین حال که کلبعلی بدون این که کلمات نوشته را بفهمد به آن نگاه میکرد، سگی مهربان و دوستداشتنی از کنارش رد شد و کلبعلی هم بی اختیار به دنبال او روان شد. صاحب سگ که دختری زیباروی و موطلایی به نام ژاکلین بود با کمی تعجب و اخمی ملایم در برابر کلبعلی قد علم کرد و از او پرسید: «اسمش هست تختی و ۱۲ ماه دارد»
بقیه داستان را همه میدانید که یک ماه بعد از آن بقیه اصحاب کهف را در حالی که از گرسنگی مرده بودند به واسطه بوی کریه پوسیدگی اجسادگانشان پیدا کردند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر