۱۶ خرداد ۱۳۸۱


خيلی از ما زياد فکر می‌کنيم. خيلی از ما با وجود دقتی که بعضا به خاطر نوع درس‌هايی که خونديم، در وجود ما پيدا شده گاهی اوقات فکرهايی که می‌کنيم رو با چيزی که بهش منطق ارسطويی( بخوانيد منطق رياضی) ميگند، خيلی ساده قاطی می‌کنيم و نگاه نمی‌کنيم که چه چيزايی روی ذهنمون سايه انداخته که اغلب باعث می‌شه با وجود دقت و موشکافی ما در استدلال مزخرف بگيم و حتی سر مون رو هم يک کم کج نکنيم که ببينيم که تمام دنيايی که اطرافمون هست بر اساس بی‌منطقی، دروغ، خرافات، افسانه‌ها، لالايی‌ها، عقايد کج‌وکوله، سبزی‌خوردن و بسياری ديگه از چيزها تشکيل شده که در تمامشون هم که بگرديم اثری از دقت و ساختار منسجم نمی‌شه ديد و برای همين ذهنمون که خودش هم جزيی از همين دنيای بی‌منطق و غيرعقلانيه از اين دنيا انتقام می‌گيره و به اون لباس تيره ساختار و فرم رو می‌پوشونه که فقط و فقط هم آدمای عاقل می‌بيننش. شايد يه روزی همه اين مهندسا و دکترا و بادمجون‌دورقاب چين‌ها و معلم‌ها و سياستمدارها بفهمند که علم روش نمی‌شناسد چون انسان روش نمی‌شناسد. شايد يه روزی باز هم در مورد نسبی‌گرايی و منافعی که حتی برای ذهن انسانی داره بيشتر بنويسم.

هیچ نظری موجود نیست: