۶ خرداد ۱۳۸۱

از آقا آندره برتون، ناجا

خود به‌ياد می‌آورم که در خانه شيشه‌ای خودم زندگی‌می‌کردم، جايی که می‌توانستی ببينی که چه کسی آمده است و همه چيز از ديوارها و سقف آويزان بود انگار که به جادويی، جايی که من شبها در تختخوابی شيشه‌ای، زير ملحفه‌های شيشه‌ای می‌خوابم، جايی که منی که هستم دير يا زود با الماسی تراش خواهم يافت.

هیچ نظری موجود نیست: