۳ خرداد ۱۳۸۴
تشتت خاطر
يکی از دوستانم از موقعی که برکتی دست داده و اومديم کربلا ديگه با ما حرف نمیزنه و شاکیه. بهش نامه دادم و میگم آخه مرد مومن چرا دیگه ما رو تحویل نمیگیری و اونم جواب نداد که نداد. خلاصه از یکی دیگه از رفقای اهل بخیه سوال کردم که ماجرای سید غلامرضای حاجی رضایی چیه که دیگه با ما حرف نمیزنه. اونم نه گذاشت و نه برداشت و گفت میگه «آقا حاجی رو که تمام روزه تو اداره بود رو طلبیده اما ما رو که شب تا صبح تو کوچهها واسه نهی از منکر گلومونو پاره میکنیم و صد تا بیحجاب و الکلی علاف رو فرستادیم وزرا رو اینجا ول کردن به امون خدا. »
وقتی این رو شنیدم یه قصه تلخی تو گلوم جمع شد. سید غلامرضا از اون بندههای دل نازک خدا است از او نایی که فرشتهها دستاشونو با صورتش خشک میکنند. با اون کار پر مشقتی هم که اون داره ( سید غلام وقتی پارتیها رو میریزن میگیرن و بساط مشروب در کار باشه و این بچه رپی ها هم میگن مشروب نیست وظیفش اینه که هرچی نوشیدنی تو خونه هست رو میدن امتحان کنه که ببینن مشروبه یا نه. البته بعدش هم با شلاق نخی حد میزننش که گناهش پاک بشه ) دلم کلی براش سوخت.
امروز میرم به کاردار میگم که یک بخش امر به معروف توی کنسولگری کربلا راه بندازه و دست این سید غلامرضا رو هم اونجا بند کنیم. مادر پیری هم داره که شاید دعامون بکنه.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۶ نظر:
عالی بود.
بگو ما را هم بطلبد.
غصه تلخی البته
i just hope you were serious.
jayran2008@yahoo.com
Emaile ma ro hame bede konsoolgari axi maxi baramoon befrestan.
خواندني بود..!
ما ۹ و ۱۰ تیرماه به قلعه جمهور میرویم و به بابک خرمدین رای میدهیم و بر فراز بذ سرود آزادگی و دموکراسیخواهی میخوانیم و حقوق قومی و ملی خويش را میخواهیم و فريادمان را به گوش جهانيان میرسانيم
ارسال یک نظر