۲۳ آذر ۱۳۸۳

نامه‌های شما



وقتی انسان به درجه‌ای از انسانیت میرسد که با حقايق جهان روبرو شده و پدیده هایی مثل اره‌برقی، موتور‌سیکلت، ریش بزی، عاشقان سپایدرمن، وحدت وجود، اندام تناسلی قورباغه درختی موسوم به داروگ، و غیره رو درک می‌کنه تازه به خدا می‌رسه.




اما رسیدن به خدا تازه اولشه. دختر ۲۲ ساله ای به نام سودابه شریعتی در نامه ای به هپلی چنین نوشت:



« [این قسمت نامه خصوصی است و عفت کلام مانع از آن میشود که در اینجا آن را درج کنیم] ...



اما با وجود عشق سوزنده‌ای، به خداوند، که تمامی بدنم را فرا گرفته، هنوز گاهی به موسیقی هندی و یونانی گوش می‌کنم و خاطرات سالهای گناهکاریم را بیاد می‌آورم و لذتی غریب از تمامی مجراهای بدنم بیرون می‌زند و من کرم شب‌تابی می‌شوم که روشنایی خود را تن‌آسایانه به معرض عموم می‌نهم. گاهی اوقات در این هنگام خواهر کوچکم پری سر می‌رسد و پرده اتاق را می‌کشد تا نگاههای پسران تازه بالغی را که در مدرسه آن طرف خیابان با اشتیاق و شوری خاموش نیایش برهنه مرا زنده زنده می‌بلعند بتاراند.



تازه آن وقت است که با آرامشی نویاد خدا را می‌یابم و سر به سجده فرود می آورم. حال باز به من بگو، آیا آن دو گوزنی که برای تصاحب جفت شاخ به شاخ شده اند، شاخ‌هایشان در هم آمیخته و به همان سوی مرده و استخوانشان را می بینی بیشتر سنبل عشقند یا مراسم حج؟


... »

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آن گوزنها موجودات بدبختی بودند که بازی انتخاب طبیعی را به گوزن سومی باختند.