ادامه نمایشنامه (فیلمنامه):
عدی و قصی دو پسر صدام در آشپزخانه پیتزا درست میکنند و با هم جر و بحث میکنند:
- توی این یخچال کالباس هم هست.
- اگر از این کالباسای ایرانی باشه، لابد گوشت خوکه، این اسامه نمیخوره ها.
- نه بابا، اینا مسلمونن دیگه.
- از من گفتن، این اسامه همیشه این کلاشینکفش آمادست به هر حال.
در داخل اتاق تلویزیون تظاهرات تهران را نشان میدهد. صدام با خامنه ای که به تلویزیون زل زده حرف میزند:
- می بینم که میترسی این تظاهراتچیا را بزنی.
- آخر مگر به این سادگی است؟ دشمن در کمین یک حرکت اشتباه ما نشسته است.
- [در حال مالیدن شکمش ] من بودم همشونو میدادم یک فصل همین عدی بزند. [رو به آشپزخانه با فریاد ... ] چی شد بچه ها این پیتزای شما؟
اسامه وارد کادر میشود:
- «یوصیکم الله فی الاولادکم»!
- اون که در مورد ارثه!
- نه بابا این اسامه نذر کرده بوده که اگه حملههای ۱۱ سپتامرش بگیره، دیگه فقط با جمله های قرآنی حرف بزنه.
- ها.
با ادامه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر