مگر روزی فرا نرسد که در آن همه ما از ترس به خاک پناه نبريم؟ مگر همه اين تعلقات در برابر يک لحظه کوتاه روشنايی پوچ و بیمقدار نيستند. مگر خود او که ابر مرد را از آينده فرا خواند، در شلاق بیرحمانهای که بر اسبی عليل فرود میآمد، آينده تاريک اين قرن را نديد؟ مگر نديد از ورای چشمان دردمند آن اسب، لبخند سرکشانه موجودی که ابرمردش میخواند و مگر نه اين که بعد از آن ديوانهاش ناميدند: نيچه ديوانه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر