۲۹ مهر ۱۳۸۳

عصاهیل (*)



از یاران فرنگی که داشتم، یکی جفری بود که چندی پیش ذکر خویش ختنه کردی و به دین مبین و مذهب جعفریه مشرف گردید و با بانویی مومنه از اهالی ملک سلیم پاکستان وصلت کرده و دیری نخواهد پایید که چند طفل زرین روی کوته بنیه به ملت عظمای اسلام ضمیمه خواهند کرد.



دوستی دیگر داشتم کریس نام. وقتی پیش آگاهم کرد که هر آینه با سلیمه معصومه‌ای ایضا از اهالی پاکستان طرح دوستی ریخته. فرصت را فرا غنیمت شمرده و بی مقدمه او را از سرنوشت جفری آگاه نمودم و گفتمش که اسلام دین تموز و برابری در عین حال است و از دوشیزگان بهشتی هم چند تن را که میشناختم بر او نام بردم. باری، این هفته نامه ای سرشار از مهربانی دریافت کردم که با یکدیگر به صرف نهار برویم و من به همین خیال همی می سگالیدم که دیگر نامه ای رسید که در آن پوزشخواهانه خواست تا جای نهار به شام برویم باشد که روزه اش قضا نشود.




_____________________



(*) عصاهیل : جمع مکسر عَص-هول

۲ نظر:

Unknown گفت...

Which Chris is this? Or you are just making up.

ناشناس گفت...

روزه‌اش باطل نشود، قضا این‌جا معنی نمی‌ده.